بگو چگونه بنویسم یکی نه، پنج تن بودند/ سیمین بهبهانی
سیمین بهبهانی
بگو چگونه بنویسم یکی نه، پنج تن بودند
نه پنج، بلکه پنجاهان بهخاطرات من بودند
بگو چگونه بنویسم که دار از درخت آمد
درخت آن درختانی که خود تبرشکن بودند
بگو چگونه بنویسم که چوب دارها روزی
فشرده پای آزادی بهفرق هر چمن بودند
نسیم در درختستان به شاخهها چو میپیوست
پیامهاش دست افشان بهسوی مرد و زن بودند
کنون سری بههر داری شکسته گردنی دارد
که روز و روزگارانی یلان تهمتن بودند
چه پای در هوا مانده چه لال و بیصدا مانده
معطل اند این سرها که دفتری سخن بودند
مگر ببارد از ابری بر این جنازهها اشکی
که مادران جدا مانده ز پارههای تن بودند
ز داوران بیایمان چه جای شکوهام کاینان
نه خصم ظلم و ظلمت ها که خصم ذوالمنن بودند
…
این غزل را سیمین بهبهانی، شاعر بزرگ ما همین روزها سروده است. برای پنج ستارهای که خاموش شدند. برای آن پنج جوان اعدام شده. برای فرزاد کمانگر و یارانش.